چادر و حفظ آن سخت است،گرم است!
یکی از شبهاتی که در خصوص حجاب از سوی عده ای از افراد مطرح می شود این است که :
چادر و حفظ آن سخت است ، گرم است ، مانع فعاليت اجتماعي است ، خودنمايي نياز طبيعي زن است و…
در پاسخ به این شبهه به صورت مختصر می توان اینگونه گفت :
در روايت است كه «أفْضَلُ الاَعْمالِ أحْمَزُها»[1] يعني بالاترين اعمال سخت ترين آنهاست. لذا هرگاه اميرالمومنين علی عليه السلام نزد رسول خدا (صل الله عليه و آله) مي آمد، مي فرمود: «يا رسول الله! سخت ترين كار را (كه غالبا بر زمين مي ماند) به من بدهيد». ضمن اينكه به اين سختي هم كه مي گويند نيست و اگر قابل تحمل نبود خداوند تكليف نمي كرد «لايكلف الله نفسا الا وسعها»[2] و بانوان محجبه در عرصه هاي مختلف اجتماعي تا حد وزارت ، نمايندگي در مجلس شوراي اسلامي ، ورزش ، سخنگوي وزارت امور خارجه و… مشغول به خدمت هستند و به قول معروف «ادلّ الدليل علي امکان شيء وقوعه» بهترين و رساترين دليل بر امکان چيزي ، اين است که خود آن چيز اتّفاق بيفتد. ضمن اينكه ارزش حفظ عفت و نجابت و رضاي خدا خيلي برتر از زحمت ناچيز پوشيدن چادر است و هر آنچه كه سودش بر زحمتش غالب باشد عقلايي است. و البته راه براي ارائه مدل هاي مختلف چادر با حفظ كمالات آن، جهت سهولت در استفاده باز است. لذا اين قبيل سخنان از حرف هاي سست و بي پايه است. و نيز اسلام با خودنمايي و زينت كردن زن مخالف نيست اما در محدوده خانواده و صرفا جهت همسر.
[1]بحارالانوار، جلد 67، صفحه 191.
[2]سوره مبارکه بقره،آیه 286.
سياستمدارترين رئيس جمهور دنيا
اللهم عجل لوليك الفرج
درسي كه در آخرين نماز امام بود
در روز عاشورا اکثر اصحاب امام حسين عليه السلام و تمام اهل بيتشان و خودشان بعد از ظهر عاشورا شهيد شدند. البته گروهي همان صبح که صف آرايي و تيراندازي از طرف دشمن شد، در همان تيراندازي بسيار شديد از پا درآمدند. ولي بعد که حضرت مکرر رفتند با مردم اتمام حجت کردند، يک مقدار مبارزه هاي تن به تن شد. تا ظهر هنوز بسياري از صحابه و همه اهل بيت زنده بودند.
زوال ظهر مي شود. يکي از اصحاب ( ظاهرا سعيدبن عبدالله حنفي ) نگاهي به آسمان مي کند و از وقت مطلع مي شود. عرض مي کند: يا اباعبدالله! ظهر است و دوست داريم که آخرين نماز را با شما به جماعت بخوانيم. حالا اين کيست که اين حرف را مي زند؟ مردي که از آن آخرين غربال بيرون آمده، در خدمت امام و آماده شهادت است. حال ببينيد امام درباره او چه دعايي مي کند؟ فرمود: ذکرت الصلاة (يا: ذکرت الصلاة) به ياد نماز افتادي (يا نماز را به ياد ديگران آوردي)؛ بارک الله، مرحبا، جعلک الله من المصلين خدا تو را از زمره نمازگزاران قرار بدهد.
دعايي که امام به يک چنين شخصي مي کند اين است: خدا تو را در زمره نمازگزاران قرار بدهد. آيا اين جمله يعني تو نماز نمي خواني، بعد از اين ان شاءالله نمازخوان بشوي؟! بلکه به اين معني است که تو در زمره نمازگزاران (قرار بگيري) آنهايي که حق نماز را مي شناسند و ادا مي کنند. خيلي معني دارد که امام وقتي که درباره يار و صاحب خودش، کسي که شب گذشته درباره او و ديگران شهادت داده است که من اصحابي بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، اصحاب من الآن بر اصحاب پيغمبر فضيلت دارند، بر اصحاب پدرم علي فضيلت ندارند، وقتي که درباره يکي از آنها دعا مي کند مي فرمايد: خداوند تو را در زمره نمازگزاران قرار بدهد.
امام عليه السلام نگاهي به آسمان کرد و فرمود: راست مي گويي، زوال ظهر است، نماز مي خوانيم. ولي نماز جنگ است که در اصطلاح فقه به آن «نماز خوف» مي گويند. نماز جنگ يعني نماز ميدان جنگ. نماز ميدان جنگ احکام بالخصوصي دارد. اولا مثل نماز مسافر قصر است يعني اگر شخص، مسافر هم نباشد در حال جنگ نماز چهار رکعتي اش دو رکعتي است. ثانيا در نماز جنگ براي اينکه همه مؤمنين از فيض نماز بهره مند شوند و از طرفي نمي شود که ميدان چنگ را بکلي رها کنند، به اين شکل نماز مي خوانند: گروهي (تعداد آنها بستگي به اوضاع دارد) ميدان جنگ را حفظ مي کنند، گروهي ديگر مي آيند به امام اقتدا مي کنند. امام يک رکعت را مي خواند، آنها فورا يک رکعت ديگر را خودشان تنها و به اصطلاح فرادي مي خوانند، و سلام مي دهند (امام مي ايستد و صبر مي کند) بعد اينها به ميدان مي روند، جاي آنها را اشغال مي کنند و آنهايي که در ميدان هستند مي آيند و رکعت دوم را اقتدا مي کنند، يک رکعت هم آنها جماعت را درک مي کنند و رکعت ديگر را قهرا خودشان تنها مي خوانند.
اباعبدالله در آنجا نماز خوف يعني همين نماز جنگ خواند، ولي مي دانيم که عاشورا يک وضع استثنايي داشت. در واقع ميدان جنگ و محل نماز هر دو يکي بود. اين بود که اينها نماز خودشان را در يک وضع خيلي استثنايي خواندند. کأنه هم در ميدان جنگ بودند و هم نماز مي خواندند. جمعيت اينها کم بود و آنقدر عده نداشتند که گروهي بتوانند جلو دشمن را سد کنند و مانع هجوم شوند و اينها در يک فضاي فارغي نمازشان را بخوانند. اينها در واقع مرز ميان خود و دشمن را به اين شکل حفظ مي کردند: چند نفر آمدند بدن خودشان را سپر قرار دادند براي نمازخوانها و بالاخص وجود مقدس حسين بن علي عليه السلام که در حالي که اينها نماز مي خواندند دشمن تيرباران مي کرد. مردي از آنها خود را براي وجود مقدس اباعبدالله سپر کرده و مراقب بود که مبادا تيري از طرف دشمن به حضرت اصابت کند. به هر وسيله بود - با دستش، با صورتش، با سينه اش، با پايش - خود را سپر قرار مي داد به طوري که بعد از آنکه نماز تمام شد اين مرد به حال احتضار افتاده بود.
حالا باز ببينيد اينها چگونه مردمي هستند؟ حضرت فورا مي روند به بالين او، چشمش که به حضرت مي افتد عرض مي کند: يا اباعيدالله! وفيت؟ يعني هنوز من ترديد دارم، آيا وظيفه ام را انجام دادم؟ مطمئن باشم که به وظيفه خود عمل کرده ام؟
محبت زياد خوب است اما محبت زيادي نه
حجت الاسلام علیرضا پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع)، به ايراد سخنراني با موضوع «برای نزدیک شدن به خدا» پرداخته اند كه به بخش هايي از پنجمین شب سخنرانی ايشان اشاره مي كنيم:
… محبتِ زیادی هم داریم، نمونهاش «غُلات» هستند. باید در ارتباط با محبت مراقبت کنیم، البته محبتِ زیاد خوب است ولی «محبتِ زیادی» خوب نیست؛ منظور از محبت زیادی این است که این محبت را نابجا و بیحساب نشان دهیم، یا از سرِ محبت، رفتارهای زیادی و نابجا انجام دهیم.
یک کسی را مار نیش زده بود، و آنقدر حالش بد بود که داشت هلاک میشد. امیرالمؤمنین(ع) او را دید و فرمود: «نترس، نمیمیری» و یک مداوایی هم برای او پیشنهاد داد. بعد از چند ماه، حضرت به او فرمود: میدانی چرا مار تو را نیش زد؟ گفت: نمیدانم. حضرت فرمود: یکجا قنبر، غلام من پیش تو آمد، در حالی که تو پیش یکی از دشمنان ما نشسته بودی، قنبر یک غلام بود ولی تو به احترام قنبر بلند شدی، لذا آن شخص(که از دشمنان ما بود) به تو گفت: چرا جلوی پای یک غلام بلند شدی؟ تو گفتی: او غلام علی بن ابیطالب(ع) است و من به او احترام میگذارم. با این حرف تو، آن دشمن ما خیلی عصبانی شد و بلند شد و قنبر را کتک زد. تو نباید جلوی او به قنبر احترام میگذاشتی تا قنبر کتک نخورد (دَخَلَ عَلَى أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ع رَجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَوَطِئَ أَحَدُهُمَا عَلَى حَیَّةٍ فَلَدَغَتْهُ… قَالَ: أَ مَا تَذْکُرُ حَیْثُ أَقْبَلَ قَنْبَرٌ خَادِمِی وَ أَنْتَ بِحَضْرَةِ فُلَانٍ الْعَاتِی، فَقُمْتَ إِجْلَالًا لَهُ لِإِجْلَالِکَ لِی فَقَالَ لَکَ: وَ تَقُومُ لِهَذَا بِحَضْرَتِی! فَقُلْتَ لَهُ: وَ مَا بَالِی لَا أَقُومُ وَ مَلَائِکَةُ اللَّهِ تَضَعُ لَهُ أَجْنِحَتَهَا فِی طَرِیقِهِ، فَعَلَیْهَا یَمْشِی. فَلَمَّا قُلْتَ هَذَا لَهُ، قَامَ إِلَى قَنْبَرٍ وَ ضَرَبَهُ وَ شَتَمَهُ، وَ آذَاهُ، وَ تَهَدَّدَهُ وَ تَهَدَّدَنِی، وَ أَلْزَمَنِی الْإِغْضَاءَ عَلَى قَذًى، فَلِهَذَا سَقَطَتْ عَلَیْکَ هَذِهِ الْحَیَّة؛تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)/۵۸۷) به این میگویند «محبتِ زیادی» که ضرر دارد. پس در جایی که میبینی اگر دفاع کنی، موجب میشود چهار نفر را سر ببُرند، نباید دفاع کنی.
البته به معنای واقعی کلمه «محبتِ زیادی» اصلاً نداریم، چون محبت هرچه بیشتر باشد خوب است، ولی رفتارهای نابهجا و غلط که-ظاهراً- از سر محبت است، اشکال دارد. مثلاً گاهی اوقات به کسی که منتظر امام زمان(ع) است، میگویید: «این آقای بزرگوار یا این شهید عزیز هم یکمقدار بوی حضرت را میدهند…» ولی او در مقابل میگوید: «نه، اینها چیست؟! ما فقط خودِ حضرت را میخواهیم!» این آدم در واقع مریض است(دچار مرض قلبی و روحی است).
مثلاً بعضیها به مجلس روضۀ امام حسین(ع) میروند و میگویند: «از شهدا نخوانید؛ فقط حسین(ع)» اینها شبیه داعشیها حرف میزنند! داعشیها هم میگویند: «فقط خدا؛ بقیه نه!» چه کسی گفته است که نباید دربارۀ شهدا بخوانیم و گریه کنیم؟ اینهایی که میگویند «ما فقط مرید امام حسین(ع) هستیم و بس!» در واقع برای خودشان دکّان باز کردهاند! خُب این شهدا هم در راه امام حسین(ع) شهید شدهاند، ما که نمیگوییم اینها با امام حسین(ع) یکی هستند، اینها غلامان امام حسین(ع) هستند ولی نباید اینها را فراموش کنیم… .
بخور و بخواب هاي جبهه
احسنت به غيرت دلواپسي كه بردارش هم بورسيه بود!!!
احسنت به غيرت دلواپسي كه بردارش هم بورسيه بود!!!
او یک دلواپس است؛ از زمره آنهایی که میگویند کاسب تحریماند. وقتی پرونده استیضاح وزیر علوم سابق (فرجیدانا) پیش آمد و او از پیشآهنگان بود، گفتند دلواپس است، چون برادرش بورسیه غیرقانونی گرفته است. بورسیه و ما ادراک ما البورسیه! 28 مرداد 93 بود. مرد گفت «باید اعتراف کنم یکی از برادرانم از بورسیه استفاده کرده!» اقرار العقلاء علی انفسهم جائز! چشم ما روشن آقای علیاصغر زارعی! خب!
«ادعا کردهاند نام برادران من در فهرست بورسیههای غیرقانونی وجود دارد. البته باید اعتراف کنم که یکی از برادرانم از بورسیه استفاده کرده؛ اما نه بورسیه دکترا؛ بلکه بورسیه «شهادت» که در دوران جنگ تحمیلی نصیب وی شد. احتمالا منظور این بداخلاقیها هم همین بورسیه شهادتی بوده که نصیب برادر من شده است. یکی دیگر از برادرانم نیز چندماه پیش فوت کرد که کارگر بود و تحصیلات دانشگاهی نداشت که بخواهد از بورسیه دکترا استفاده کند. دیگر برادرم هم که زنده است، همینطور اصلا تحصیلات دانشگاهی ندارد که بحث بورسیه دکترایش مطرح باشد. بنابراین، میماند همان یک برادرم که شهید شد و احتمالا منظور از این هیاهو، بورسیه شهادت بوده که نصیب برادرم شد».
نوش جانت این تیرهای ملامت! «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه … یجاهدون فی سبیلالله و لایخافون لومه لائم». غم حقیقت را خوردن و طعنه شنیدن، سنت جوانمردان است.
علیاصغر زارعی اکنون یک «برند» که نه، یک پرچم است؛ او علمداری است که راه گم نشود. در غیرت و مردانگی او همین بس که آبان 1387 وقتی مطلع شد مدیرکل پارلمانی دولت وقت برای منتفی کردن یک استیضاح، چک 5 میلیونی به برخی نمایندگان میدهد، رفت و سیلی به گوش او نواخت.
علیاصغر زارعی دیروز اما نه به گوش فلان نماینده و دولتمرد سیلی نزد. سیلیای اگر زد همان بود که گفت و گریست؛ بیآبرویی کردید! این سیلی نجیبانه، سیل خواهد ساخت زیر پای همه بیخیالها و سهلانگارها و سهلاندیشها که پلی شدهاند برای عبور و نفوذ دشمن … حتی اگر کار رزمنده «علیاصغر» به اورژانس کشیده باشد.
دمت گرم رزمنده!