با قصد قربت مطالعه کنید
با قصد قربت مطالعه کنيد
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در ادامه سلسه جلسات درس اخلاق خود که به روال پنجشنه ها در نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار شد، با اشاره به لزوم جامعالأطراف بودن مومنین در مقابل شیطان بیان داشتند:
ما هم بايد بصير و متذکّر باشيم و هم بايد اصالت و تذکّر ما همه جانبه باشد، ما بايد جامعالأطراف باشيم تا ببينيم شیطان از کدام طرف به سراغ ما ميآيد لذا هر کاري که به ما پيشنهاد دادند بايد احتمالش را بدهيم که ممکن است چه وسوسه هایی در آن نهفته باشد؛ بنابراين انسان مؤمن باید بصير باشد .
ایشان ادامه دادند:
حالا که ممکن است دشمن از هر طرف به سراغ بیاید ، ما نیز بايد جامع باشيم، وقتي انسان جامع است که متذکّر باشد، گاهی شیطان مانند یک حرامی که احرام بر تن کرده است دور کعبه دل انسان طواف می کند و منتظر فرصتی است تا این در گشوده شود و او بتواند وارد حریم دل شود لذا باید همیشه هوشیار و مراقب حریم دل خود باشیم.
معظم له با بیان این مطلب که باید سرمایه الهی وجود خود را حفظ کنیم بیان داشتند:
به ما فرمودند ذات اقدس الهي به شما سرمايهاي داد که بعضيها آن سرمايه را حفظ ميکنند و افزوده ميکنند و بعضيها آن سرمايه را گم کردند مثلا فرمودند شما بايد با تلاش و کوشش، در حوزه ها و دانشگاه ها علم کسب کنید، تلاش کنيد به مراکز علمي، حوزوي و دانشگاهي برويد و اين علوم را ياد بگيريد اما در عین حال فرمود به شما حکمت نیز عطا کردیم و آن حکمت را فرمود من در درون شما نهادينه کردم و شما را حکيمانه به دنيا آوردم لذا از وجود مبارک پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) رسيده است «الحکمة ضالّة المؤمن»; يعني حکمت، گمشده مومن است.
ایشان خاطرنشان کردند:
اينچنين نيست که اگر کسي در اتاق مطالعهاش مشغول تفسير، فقه، فلسفه و کلام و اينهاست از گزند شيطنت شيطان مصون باشد ؛ او هم موظف است که خود را مواظبت کند ، اينکه گفتند «بسم الله» بگوييد، رو به قبله بنشينيد، با قصد قربت مطالعه کنيد براي همين است که انسان در مطالعات تحقيقي فريب نخورد در مسئله عمل هم همينطور است.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جمع بندی فرمایشات خود تاکید داشتند:
پس معلوم ميشود ما سرمايهاي داريم که نبايد بگذاريم گم شود و اگر گم شد ، بايد به سراغش برويم و آن را پيدا کنيم و اين بايد همه جوانب ما را احاطه کند وقتي همه جوانب ما را احاطه کرد آن وقت شيطان از هر طرف بخواهد بيايد فرمود: ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ نميگذاريم که در حريم کعبه دل يک حرامي احرام ببندد و قصد طواف داشته باشد. بهترين راهش هم همين است که ما آن گمشده اصليمان را پيدا کنيم يک و هميشه مواظب باشيم هر پيشنهادي به ما دادند فوراً قبول نکنيم ، فکر کنيم، مطالعه کنيم، هر قولي را هم که انسان در کتاب خواند فوراً قبول نکند.
شاید این جمعه بیاید
شاید این جمعه بیاید
می نویسم برای عزيزمردی که شش گوشه قلبش شکسته است. می نویسم برای ابرمردی كه تنها و غريب است؛ تا شايد به فرق شكافته علی (ع)، یا به پهلوی شكسته زهرا (س), و يا به دل غمديده زينب (س) پا بر فرق ما بگذارد و بيايد. بيايد و اين كهنه زخم ها را مرهم نهد و اين شب های سرد و تلخ فراق را به پايان رساند. خدا كند كه زودتر بيايد … خدا كند …
لقمه حرام
لقمه حرام
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «اَلجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى جَسَدٍ غَذَي بِالحَرَامِ»1
«بهشت حرام است بر بدنی که از غذای حرام تغذیه نماید».
و نيز مي فرمايند: «تَرْكُ لُقْمَةِ حَرَامٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ صَلَاةِ أَلْفَيْ رَكْعَةٍ تَطَوُّعا»2
یعنی : «ترک کردن یک لقمه حرام در نزد خدا بهتر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی».
و از امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است: «لَيسَ مِن شِيعَتِي مَن أَكَلَ مَالَ المُؤمِنِ حَراماً»3
یعنی: «از شیعیان من نیست کسی که مال مؤمنی را به حرام بخورد».
داستانك:
شريك بن عبد اللَّه نخعى، از فقهاى معروف قرن دوم هجرى، به علم و تقوا معروف بود.
مهدى بن منصور، خليفه عباسى، علاقه فراوان داشت كه منصب «قضا» را به او واگذار كند، ولى شريك بن عبداللَّه براى آنكه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زير اين بار نمى رفت. و نيز خليفه علاقه مند بود كه «شريك» را معلم خصوصى فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حديث بياموزد.
شريك اين كار را نيز قبول نمى كرد و به همان زندگى آزاد و فقيرانه اى كه داشت قانع بود.
روزى خليفه او را طلبيد و به او گفت: «بايد امروز يكى از اين سه كار را قبول كنى: يا عهده دار منصب «قضا» بشوى، يا كار تعليم و تربيت فرزندان مرا قبول كنى، يا آنكه همين امروز ناهار با ما باشى و بر سر سفره ما بنشينى.».
شريك با خود فكرى كرد و گفت: حالا كه اجبار و اضطرار است، البته از اين سه كار، سومى بر من آسانتر است.
خليفه ضمنا به مدير مطبخ دستور داد كه امروز لذيذترين غذاها را براى شريك تهيه كن. غذاهاى رنگارنگ از مغز استخوانِ آميخته به نبات و عسل تهيه كردند و سر سفره آوردند.
شريك كه تا آن وقت ، همچو غذايى نخورده و نديده بود، با اشتهاى كامل خورد.
خوانسالار آهسته بيخ گوش خليفه گفت: «به خدا قسم كه ديگر اين مرد روى رستگارى نخواهد ديد».
طولى نكشيد كه ديدند شريك، هم عهده دار تعليم فرزندان خليفه شده و هم منصب «قضا» را قبول كرده و برايش از بيت المال مقررى نيز معين شد.
روزى با متصدى پرداخت حقوق حرفش شد. متصدى به او گفت: «تو كه گندم به ما نفروخته اى كه اينقدر سماجت مى كنى؟».
شريك گفت : «چيزى از گندم بهتر به شما فروخته ام، من دين خود را فروخته ام»4
منابع :
1- [إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 69].
2-[بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج90، ص: 373].
3-[إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 69].
4-مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج18 (داستان و راستان)، ص: 255 به نقل از مروج الذهب مسعودى، جلد 2، حالات مهدى عباسى.
تکیه به غیر خدا ممنوع
تکیه به غیر خدا ممنوع :
معمولا انسانها در دنيا به هر چه غير خدا تكيه كنند از همانجا ضربه مي خورند.
مثلا كسي كه به مالش تكيه كرده ؛ از همان مال ، ضربه مي خورد.
كسي كه به قدرتش ، شهرتش ، جمالش ، خانه اش و … دل خوش كرده ؛ از همان لطمه مي خورد.
مانند فرعون كه افتخارش اين بود كه رود نيل از آن اوست [َ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرى مِنْ تَحْتى] و در همان رود هم غرق شد.
ما بايد فقط و فقط به خدا توكل كنيم و فقط و فقط به او تكيه داشته باشيم :
[ وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَي الله، فَهُو حَسبُه]
داستانك:
هنگامي كه برادران ، در حال انداختن يوسف در چاه بودند ؛ ناگهان يوسف شروع به خنديدن كرد ، برادران سخت در تعجب فرو رفتند كه اين چه جاى خنده است ، گويى برادر، مساله را به شوخى گرفته است ، بى خبر از اينكه تيره روزى در انتظار او است ، اما او پرده از راز اين خنده برداشت و درس بزرگى به همه آموخت و گفت:
” فراموش نمى كنم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده جسمانى نظر افكندم و خوشحال شدم، با خود گفتم كسى كه اينهمه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى از حوادث سخت خواهد داشت آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان شما دل بستم، اكنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه مى برم، و به من پناه نمى دهيد، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا اين درس را بياموزم كه به غير او- حتى به برادران- تكيه نكنم.” [تفسير نمونه، ج9، ص: 342]
کبوتر حرم
کبوتر حرم
كاشــكی من كبوتــر حــرم بــودم
میمونــدم كنــار اون منــارههــا
یا بـــــرای دیـــــدن همیشـــــگیت
میشــدم یــكی از اون سـتارههـا
آقـا جـون؛ دلـم گرفته، بی كسم
تو بگیــر دســتِ منــو كه میتونـی
بــه دادِ دلهــای ِ بــیپنــاه بـرس
هــمه غصــههامو، تــو میدونــی
میدونـــم غریبـــی ،اما آقاجـــون
همیشــه غریــب نــوازی میكنــی
دل شكسـتههـا، می آن كنـارِ تو
همه رو، یه جوری راضی میكنی
هر كســی بیــاد پیشـت امام رضـا
نـــمیزاری تـــو كه نا امیـــد بــره
كاری میكنی كه هر شكسته دل
وقتـی كه بـه كام خـود رسـید بـره
من گنـــه كارم و اینـــو میدونــم
عاقبـــت منــو شــفاعت میكنــی
هر كســی چنــگ بزنــه بــه دامنــت
همیشــه از اون حمایــت میكنــی
ایـن دفـه حس میكنم یه جوریام
مثــل كفتــری كه پــرواز میكنـه
وقتـــی كه میآد رو گنبـــد طلا
بـه هـمه، از اون بالا نـاز میكنـه
سیدمهدی طباطبایی
قول صحیح در شهادت امام حسن (ع) کدام است؟
قول صحیح در شهادت امام حسن(ع) کدام است؟
گروه فرهنگی جهان نیوز - حجت الاسلام یاسر امینیان: هر چند در برخی از کتب عامه شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام را در ربیع الاول ذکر کرده اند، اما مجامع روایی و تاریخی شیعه بالاتفاق این حادثه جانسوز را در ماه صفر دانسته اند گر چه روز شهادت را برخی آخر ماه، برخی بیست و هشتم و برخی هفتم ذکر کرده اند.
سیره عملی یکسانی هم در بین شیعیان وجود ندارد؛ در ایران، روز بیست و هشتم و در بیشتر کشورهای شیعه نشین عربی روز هفتم را به یاد ایشان سوگواری می کنند. با رونقی که بحمد الله محافل و مجالس اهل بیت علیهم السلام پیدا کرده است بعضا در کشور ما در روز هفتم هم اقدام به برپایی مجالس سوگواری می کنند.
از طرف دیگر روز هفتم در ایران از طرف نهادهای رسمی و مردم به عنوان میلاد امام کاظم علیه السلام گرامی داشته می شود و این دوگانگی باعث سردرگمی اقشار متدین شده است. در سنوات اخیر تلاشهایی صورت گرفت تا سیره عملی علمای عتبات که برپایی عزا در روز هفتم است در ایران هم فراگیر شود تا هم جوامع شیعی به یک وحدت رویه ای برسند و هم از برپایی مجالس عزا و شادی اهل بیت در یک روز که تبعات منفی متعددی دارد جلوگیری شود.
به دنبال استفتائات صورت گرفته در این مساله نظر مبارک بسیاری از مراجع معظم تقلید مقدم داشتن جانب عزا و خودداری از جشن و سرور اعلام شد.
این نوشتار برای حل پرسشی است که به تبع این جریانات به ذهن بسیاری از علاقمندان به اهل بیت علیهم السلام خطور کرده است که:
قول صحیح در شهادت امام مجتبی علیه السلام کدام است؟
در فهرست ذیل اسامی و نظر کلیه اعلام و شخصیتهای مطرح شیعه از ابتدا تا قرن چهاردهم که در تالیفات خویش متعرض تاریخ شهادت آن امام همام شده اند گردآوری شده است.چنانچه کسی در یکی از کتابهایش یکی از دو قول را ترجیح داده باشد همان نظر برای وی ثبت شده است هر چند در تالیفات دیگرش متعرض تاریخ شهادت نشده باشد و یا اقوال مختلف را بدون ترجیح آورده باشد و چنانچه در کتاب دیگری قائل به نظر دیگری شده باشد هر دو نظر برای وی ذکر شده است.
۱.سعد بن عبدالله اشعری قمی( م ۳۰۱ ه ق)در المقالات و الفرق ص۲۴: آخر صفر.
۲.نوبختی(م ۳۱۰ ه ق) در فرق الشیعه ص۲۴: آخر صفر.
۳.کلینی (م ۳۲۹ ه ق) در الکافی ج۱،ص۴۶۱: آخر صفر.
۴.شیخ مفید (م ۴۱۳ ه ق) در مسارالشیعۀ ص۴۸ و المقنعۀ ص۴۵۶: ۲۸ صفر (در ارشاد به روز شهادت اشاره نکرده و به ذکر صفر اکتفا کرده است).
۵.شیخ طوسی (م ۴۶۰ ه ق) در مصباح المتهجد ج۲،ص۷۹۰ : ۲۸ صفر( در تهذیب به روز شهادت اشاره نکرده و به ذکر صفر اکتفا کرده است).
۶.علی بن محمد خزاز(قرن پنجم) در کفایۀ الاثر ص۲۲۹: آخر صفر.
۷. محمد بن جریر طبری(قرن پنجم) در دلائل الامامۀ ص۱۵۹ :آخر صفر.
۸.فتال نیشابوری ( م ۵۰۸ ه ق) در روضۀ الواعظین ج۱،ص۱۶۸ : آخر صفر.
۹.طبرسی (م ۵۴۲ ه ق) در إعلام الوری ج۱،ص۴۰۳ و تاج الموالید ص۸۲ : ۲۸ صفر.
۱۰. ابن شهر آشوب (م ۵۸۸ ه ق) در مناقب ج۴،ص۲۹ : ۲۸ صفر.
۱۱.اربلی (م ۶۹۲ ه ق) در کشف الغمۀ ج۱،ص۵۱۶ : ۲۸ صفر.
۱۲.عماد الدین طبری (قرن هفتم) در تحفۀ الأبرار ص۱۶۶ : ۲۸ صفر.
۱۳.علامه حلی(م۷۲۶ ه ق) در تحریر الاحکام ج۱،ص۱۳۱ : ۲۸ صفر.
۱۴.رضی الدین حلی برادر علامه حلی(قرن هشتم) در العُدد القویۀ : آخر صفر یا ۲۸ صفر.
۱۵.شهید اول ( م ۷۸۶ ه ق) در دروس ج۲،ص۷ : ۷ صفر.
۱۶.کفعمی ( م ۹۰۵ ه ق) در مصباح ص۵۱۰ : ۷ صفر و در البلد الامین ص۲۷۵ : ۲۸ صفر.
۱۷.حسینی موسوی (قرن دهم) در تسلیۀ المجالس ج۲،ص۳۲ : ۲۸ صفر.
۱۸.حموی (قرن دهم) در أنیس المومنین ص۸۵ : ۲۸ صفر.
۱۹.والد شیخ بهایی( م ۹۸۴ ه ق) در وصول الاخبار : ۷ صفر.
۲۰.شیخ بهایی (م ۱۰۳۰ ه ق) در جامع عباسی ص۴۴۴ و توضیح المقاصد: ۷ صفر .
۲۱.فیض کاشانی ( م ۱۰۹۱ ه ق) در الوافی ج۳،ص۷۵۵ : آخر صفر.
۲۲.علامه مجلسی( م۱۱۱۱ ه ق) در زاد المعاد ص ۲۵۰: ۲۸ صفر ( ایشان در کتاب بحار الانوار ج۴۴،ص۱۳۴ و ج۹۷،ص۲۱۰ و در کتاب مرآۀ العقول ج۵،ص ۳۵۱ و در ملاذ الاخیار ج۹،ص۱۰۰ صرفا به ذکر اقوال اکتفا نموده است).
۲۳.سید هاشم بحرانی (قرن دوازده ) در عوالم العلوم ج۱۶،ص۲۷۷ به ذکر اقوال اکتفا کرده است.
۲۴.صاحب حدائق (م ۱۱۸۶ه ق) در الحدائق الناظرۀ ج۱۷ ص ۳۳۳ : ۲۷ صفر.
۲۵.محمد علی بن وحید بهبهانی (م ۱۲۰۶ ه ق) در مقامع الفضل ج۲ ص۴۲۴ : ۲۸ صفر.
۲۶.کاشف الغطاء (م ۱۲۲۸ ه ق) در کشف الغطاء ج۱،ص ۹۶: ۷ صفر.
۲۷.القطیفی (زنده در ۱۲۴۵ ه ق) در رسائل ج۴،ص۶۹ :۲۸ صفر (ایشان در ضمن جمع بندی اقوال می فرماید قول ۷ صفر هیچ نصی ندارد گرچه در بلاد ما در بین عوام و نه علماء شایع است).
۲۸.صاحب جواهر (م ۱۲۶۶ ه ق) در جواهر الکلام : ۷ صفر.
۲۹. شیخ عباس قمی (م ۱۳۵۹ ه ق) در الأنوار البهیه: ۷ صفر و به قولی ۲۸ صفر و به قولی آخر صفر. ظاهر این عبارت این است که در نظر ایشان قول اول رجحان دارد بدون اینکه جازم به آن باشند(در منتهی الآمال ج۱،ص۵۵۰ و هدیۀ الزائرین ص۵۹۲ و در وقائع الایام ص۲۷۶ و ۲۹۶ و در الفضائل الرجبیه مطبوع در ضمن «۱۱ رساله» ص۵۷۱ اقوال را بدون ترجیح ذکر کرده است).
۳۰. سید محسن امین (م ۱۳۷۱ ه ق) در أعیان الشیعه ج۱،ص۵۷۶: ۲۸ صفر.
با بررسی نظریات فوق می توان گفت:
۱. قول هفتم صفر(۶ قائل) : این قول در بین قدما مذکور نیست اما در بین متاخرین شهرت قابل توجهی دارد و بزرگانی مثل صاحب جواهر و کاشف الغطاء بدان قائلند. در یک کلام مزیت این قول عبارت است از: شهرت در بین متاخرین+عظمت شخصیتهای صاحب این نظر از بین متاخرین.
۲. قول بیست و هشتم صفر(۱۳ قائل) : این نظر چه در بین قدما و چه در بین متاخرین مشهور است لذا میتوان گفت از حیث شهرت قویترین قول است خصوصا که شخصیتهای برجسته ای از قدما مثل شیخ مفید و شیخ طوسی و علامه حلی و ابن شهرآشوب در زمره قائلین به این نظرند. در مجموع مزیت این قول عبارت است از : شهرت در بین قدما+شهرت در بین متاخرین+عظمت شخصیتهای صاحب این نظر از بین قدما.
۳. قول آخر صفر(۸ قائل) : این قول در میان قدما نظر مطرحی بوده است اما در میان متاخرین متروک است. پس تنها مزیت این قول شهرت در بین قدما می باشد.
نتیجه: با توجه به اینکه این یک مساله تاریخی است و در صحت یک قول تاریخی قدمت یک منبع معتبر حرف اول را میزند می توان گفت قول به هفتم صفر اضعف اقوال است زیرا هیچ سابقه ای در میان قدما ندارد. از زمان شهادت حضرت مجتبی علیه السلام تا هفتصد سال بعد هیچ یک از شخصیتهای شیعه آن را ذکر نکرده اند.
۱۳ عالم برجسته شیعه از سرزمینهای مختلف اسلامی (قم،ری،بغداد،طبرستان و….) همگی یا قائل به آخر ماه و یا قائل به بیست و هشتم بوده اند و شهید اول نخستین کسی است که این نظر را مطرح کرده است. از طرف دیگر متاخرینی هم که آن را به صورت جزمی اختیار کرده اند نوابغ فقه و اصول هستند نه خبره های تاریخ و حدیث و متخصصینی مثل علامه مجلسی و سید هاشم بحرانی و محدث قمی و سید محسن امین یا قول دیگر را اختیار کرده اند یا مردد مانده اند و یا قول هفتم را ترجیح ضعیفی داده اند.
اما در بین دو قول دیگر میتوان گفت گرچه هر دو در بین قدما مشهورند اما قول آخر ماه در بین متاخرین شهرتی ندارد و همین مساله سبب ضعف آن نسبت به قول بیست و هشتم می تواند باشد. لذا اصح اقوال در تاریخ شهادت سبط اکبر علیه السلام، بیست و هشتم صفر است.
توضیحات:
۱. در این شمارش قائلین به اقوال، رضی الدین حلی و سید هاشم بحرانی که صرفا نقل اقوال کرده اند و همچنین کفعمی که در دو کتابش دو قول مختلف اختیار کرده است به حساب نیامده اند.
۲.گرچه به حسب قاعده ای که در ابتدا گفتیم علامه مجلسی را قائل به بیست و هشتم و محدث قمی را قائل به هفتم حساب کردیم اما به نظر می رسد با توجه به اینکه هیچکدام این دو قول را به صورت جزمی قائل نشده اند و در کتابهای متعدد دیگری مردد مانده اند می توان این دو بزرگوار را هم به گروه مرددین ملحق کرد و به شمار نیاورد هر چند در نتیجه تفاوتی ندارد.
۳. در حدائق تاریخ شهادت را بیست و هفتم ذکر کرده است اما ما آن را قول چهارمی به شمار نیاوردیم زیرا از شخصیت محقق و متتبعی مثل صاحب حدائق بسیار بعید است که به اقوال هزارساله بزرگان شیعه پشت پا بزند و نظر جدیدی را ابداع کند که هیچ مستندی هم برای آن ارائه نداده است و اصولا نمی توان گفت که مستندی در اختیار او بوده که قبل از ایشان کسی بدان دست نیافته است بلکه این عدد به احتمال قوی محصول تحریف و تصحیفی است که در نسخ حدائق روی داده و عبارت اصلی ایشان یا «سابع صفر» بوده است که در استنساخ یا انتشار، کلمه «عشرین» هم بعد از «سابع» اضافه شده و یا «ثامن عشرین» بوده که به «سابع عشرین» تغییر پیدا کرده است. در بین این دو احتمال، احتمال اول اقوی است به این قرینه که عبارت ایشان دقیقا مانند عبارت شهید در دروس است تنها یک کلمه «عشرین» اضافه دارد اما چون این قرینه جزم آور نیست ایشان را جزء قائلین به هفتم حساب نکردیم.
۴.در بعضی جزوات منتشر شده ذکر شده است که قاسم بن ابراهیم طباطبا از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام متوفای سال ۲۴۶ هجری در کتاب خود : «تثبیت الإمامۀ» قائل به هفتم صفر شده است. به نظر میرسد این نسبت درست نیست و بخشی که در آخر کتاب وی به عنوان «موجز تاریخ الائمه الاثنی عشر» آمده است از قلم مولف نمی باشد و از اضافات مصحح یا ناشر است زیرا:
۱. این کتاب مختصر همانطور که از نام آن پیداست در اثبات اصل امامت است و صرفا به برخی آیات قرآن استناد کرده است و هیچ روایت و نصی بر امامت ائمه دوازده گانه و یا نام آنها در آن به چشم نمیخورد و در چنین سیاقی ذکر تاریخ ولادت و شهادت ائمه دوازده گانه در آخر کتاب وصله نچسبی به شمار می رود.
۲. قاسم بن ابراهیم از بزرگان زیدیه است بلکه خود بنیانگذار و رئیس یکی از فرق زیدیه به نام «قاسمیه» است که علامه حلی در کتاب تذکره الفقهاء و منتهی المطلب فتاوای خاص آنان را نقل میکند لذا اصولا قائل به امامت ائمه شیعیان اثنی عشری نمی تواند باشد پس چگونه در کتاب خود فصلی را به عنوان موجز تاریخ الأئمۀ الإثنی عشر به آنان اختصاص بدهد خصوصا که از ائمه زیدیه مثل زید بن علی و یحیی بن زید هیچ ذکری به میان نیاورده است!.
۳. ایشان به گواهی کتب متعدد رجالی و تاریخی متوفای سال ۲۴۶ ه ق است حال چگونه شهادت امام هادی و امام عسگری علیهما السلام را گزارش کرده و نوشته است:« توفی فی سنۀ ۲۵۴» و «توفی فی سنۀ ۲۶۰».
۴. در گزارش محل مراقد مطهر ائمه علیهم السلام کلماتی به کار رفته است که در آن زمان شناخته شده و رایج نبود مثلا در مورد امام جواد علیه السلام مینویسد: «مرقده فی الکاظمین بالعراق» و در مورد امام رضا علیه السلام : «مرقده فی مشهد بإیران» و بر اهل فن پوشیده نیست که در سده سوم هجری شهری به نام کاظمین وجود نداشته است بلکه این منطقه از حواشی بغداد به شمار میرفته است و از شهر مشهد هم به نام طوس یا مرو یاد میشد و اصولا کشوری به نام ایران وجود نداشت تا بخواهد به عنوان آدرس ذکر شود بلکه خراسان و سیستان و آذربایجان و دیگر استانهای فعلی ایران همگی از ولایات مملکت اسلام به پایتختی بغداد به حساب می آمد و این مانند آن است که شخصی در حدود سیصد سال قبل نوشته باشد : «کابل فی افغانستان» و «دمشق فی سوریا »!
در پایان بار دیگر تاکید می شود که این نوشتار صرفا تحقیقی است در تاریخ شهادت سبط اکبر علیه السلام و به معنی نفی عزاداری در روز هفتم یا برگزاری مراسم جشن در آن روز نیست.
چه ماجرای حزینی است ماجرای حسن(ع)
چه ماجرای حزینی است ماجرای حسن (ع)
چه ماجرای حزینی است ماجرای حسن
چه غصه های عجیبی است در نوای حسن
به خیمه های حسینی روید و گریه کنید
گهی برای حسین و گهی برای حسن
هنوزمی رسد از پشت درب خانه به گوش
صدای ناله زهرا وگریه های حسن
تمام عمر،غم و غصه بود و تنهایی
یکی دوتا که نبوده است غصه های حسن
همان کسی که به ظاهر ز دوستانش بود
کشید از سر دوش حسن ، عبای حسن
بیا و غربت او را ببین که سجاده
چنان کشید به خیمه ز زیر پای حسن…
که گوشواره عرش خدا به خاک افتاد
هزار مرتبه جانم شود فدای حسن
چنان ز زهر جفا پاره پاره شد جگرش
که شعله زد به دل درد آشنای حسن
سرش بپای حسین بود لحظه آخر
غریب کربلا سوخت در عزای حسن
به گریه گفت که روزی شبیه روز تو نیست
حسین گریه نکن این قدر برای حسن
گرفت قاسم خود را به سینه، گفت حسین
به کربلا پسرم را ببر به جای حسن