چرا افراد بد زندگی خوبی دارند؟
چرا افراد بد زندگی خوبی دارند؟
وقتی اطرافم را می بینم کسانی که کارهای بد می کنند، دارند راحت زندگی می کند ولی هر آدمی که بهتر است مشکلاتش هم بیشتر است. خیلی کتاب خوانده ام ولی هنوز توجیه نشده ام، راهنمایی بفرمایید.
من پزشک متخصص هستم. به خدا و ائمه اعتقاد دارم و همیشه سعی می کنم که در طبابتم خدا را در نظر داشته باشم و تابه حال به فضل خدا موفق بوده ام. وقتی بیمار من یک مرض صعب العلاج دارد و می پرسد: چرا من؟ من در جواب می مانم. البته توضیح می دهم که اینها امتحان خداست و شفا و بیماری دست خداست. اصل زندگی آن دنیاست و … ولی وقتی بیمار می گوید که من پول ندارم و هزار تا مشکل دارم، چرا باید من گرفتار باشم ،نمی دانم چه بگویم؟ بعضی وقت ها فکر می کنم که درست است که دنیا به اندازه ی یک بعدازظهر بیشتر نیست ولی چرا بعضی ها باید با این سختی زندگی بکنند و زندگی سختی را تجربه کنند؟ وقتی اطرافم را می بینم کسانی که کارهای بد می کنند، دارند راحت زندگی می کند ولی هر آدمی که بهتر است مشکلاتش هم بیشتر است. خیلی کتاب خوانده ام ولی هنوز توجیه نشده ام، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
بعضی ها می خواهند فقط کار مرتبط به خودشان را انجام بدهند، یعنی پزشک فقط می خواهد طبابت کند و معلم فقط می خواهد درس بدهد ؛ ولی دین ما می گوید :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که درآفرینش زیک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
اگر من پزشک ،راننده، روحانی و… هستم، وقتی یک انسان دردمند را می بینم نباید بی تفاوت باشم. پیامبر فرمودند: هر کس صبح کند و به فکر گرفتاری مسلمانان نباشد مسلمان نیست. ایشان اقتضای مسلمانی و انسانیت خودشان را فراموش نکرده اند.
وقتی که در محاسباتمان سه عنصر را پر رنگ ببینیم این طور قضاوت نمی کنیم. ما در محاسباتمان باید در نظر بگیریم که بنده خدا هستیم، درخوشی و ناخوشی، در فقر و پولداری، یک وجودی است که آفریدگار ماست و ناظر است و دارد ما را نگاه می کند. با این دید، درد ما کمتر می شود.
تا وقتی ما خدا را داشته باشیم در مورد دارایی دارندگان و نداری ندارندگان قضاوت نمی کنیم. یعنی بدانیم که ما از چشم خدا دور نیستیم و از صفحه ی مونیتور خدا پاک نشده ایم و تمام لحظات زندگی ما در محضر خداست. دیگر اینکه ما آخرتی هم داریم.
بعضی می گویند: کسانی که خدا ندارند همه چیز دارند و کسانی که خدا دارند، مادیات ندارند. ما باید در معادلاتمان آخرت را داشته باشیم. فقرایی که بر فقرشان صبر کنند (البته نه به این معنا که گدایی کنند بلکه تلاش خودشان را بکنند ولی بر فقرشان راضی باشند و خدا را محاکمه نکنند)، بیمارهایی که بر بیماری شان صبر کنند، و بطور کلی کسانی که بر امتحان شان صبر کنند، بی حساب و کتاب به بهشت می روند.
وقتی فردی دارایی نداشته، نیاز نیست که جواب آن را بدهد. یعنی نسبت به چیزهایی که نداشته بی حساب و کتاب به بهشت می رود. این افراد در قیامت اعتراض نمی کنند که چرا بی حساب و کتاب به بهشت می روند. پس در دنیا هم نباید اعتراض کنند که چرا من؟ پس نباید خدا و آخرت در محاسبات ما کم رنگ بشود.
فردی نزد امام صادق (ع) آمد و گفت که ما پول نداریم ولی شما را داریم. امام سوال کرد که آیا حاضری از محبت ما دست برداری و به جای آن بر سرت جواهر بریزند؟ او گفت: نه. امام فرمود: پس تو سرمایه دار هستی. پس ارزش خدا و اهل بیت بیشتر از طلا و جواهرات آنهاست.
دیگر اینکه باور داشته باشیم که ویژگی این دنیا، پس دادن امتحان است. دنیا خوابگاه و تفریحگاه نیست بلکه مدرسه است. اساس دنیا برای تعلیم و تربیت است البته خوابگاه، بوفه و رستوران هم دارد. اگر این سه تا باور را پررنگ کنیم (خدا، آخرت و دنیا محل امتحان)، برای سوالات بالا پاسخ خواهیم داشت. یعنی تمام سختی ها و نداری ها قابل توجیه است. اگر این سه باور را پاک کنیم نمی توانیم سختی ها را تحمل کنیم.
حضرت نوح داشت کشتی می ساخت و همه به او متلک می گفتند. خدا فرمود: خدا تو را می بیند ، صبر کن. پس خدا هست، ما را فراموش نکرده است ، آخرتی هم هست و دنیا ظرفیت ساز است و محل استراحت نیست. به مشکلات بزرگ بگویید: خدای بزرگی دارم، آخرت زیبایی دارم و در دنیا ظرفیت سازی زیبایی دارم. در برابر مشکلات همدیگر را تسلی بدهیم تا آرام بشویم و اگر می توانیم کمک هم بدهیم تا مشکلات حل شود.
اگر فردی شکایت کند و ما هم شکایتمان را روی آن بگذاریم و (سپس) به جنگ خدا برویم ، دلهایمان تاریک می شود ؛ زیرا باورها را در دلهایمان خاموش کرده ایم ؛ ولی اگر فردی مشکلش را گفت و شما او را امیداور به خدا و قیامت و حل مشکل کردید ، چراغ ایمان روشن می شود.
(سخنان حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری در برنامه سمت خدا مورخ ۱۸ دی ۱۳۹۲)
مواظب کلیک هایت باش
معشوق 83 ساله
غذای روح
پای درس حاج آقا دولابی
شهداء محتاج نگاه شماییم
شهداء محتاج نگاه شماییم
جای همه شما خالی، توی این ماه دوبار رفتم جنوب به دیدار شهدای عزیزمون ،
با اینکه تازه از اونجا اومدم اما هنوز دلم اونجاست .
اگه هزار بار دیگه برم سیر نمیشم .
واقعا نمیدونم چی شد که امسال شهداء دوبار برام دعوت نامه فرستادند ؟
نمی دونم چی شد که لایق نگاه ویژه اونا شدم ؟
هر چی بود، تجریه خیلی خوبی بود که هزگز فراموش نخواهم کرد.
اما حالا با تمام وجودم از شهداء میخام که بازم منو دعوت کنن.
از اونا میخام که به وجود سر تا پا گناهم نگاه نکنن؛ بلکه ببینن که من چقدر به اونا محتاجم.
خدایا ! خدایا ! خدایا !
آیا دوباره میتونم روی خاک پاک شلمچه قدم بگذارم ، همون جایی که قطعه ای از بهشته ؟
آیا میتونم دوباره با شهدای اروند درد دل کنم ؟
آیا میتونم شهدای هویزه را زیارت کنم؟
آیا …
آیا …
ان شاء الله زیارت شهداء قسمت و روزی همه ما بشه.
چطور با خدا رفیق شویم؟
چطور با خدا رفیق شویم؟
خداوند در فرآن می فرماید مرا یاد کنید تا شما را یاد کنیم، منظور از این یاد کردن چیست؟
یک اصلی بین جوان ها هست که می گویند باید رفاقت را در حق رفیقمان تمام کنیم تا او هم در حق ما رفاقت کند. پس رفاقت یک رابطه ی دوطرفه است، نمی شود یک طرف خودش را به آب و آتش بزند ولی طرف مقابل هیچ عکس العملی نشان ندهد. جریان رفاقت ما با خدا هم همینطور است که خداوند مهربان همه چی را در حق ما تمام کرده است ولی در عوض ما جز گناه و سرپیچی کاری نکرده ایم. اگر بخواهیم تمام نعمتهایی که خداوند متعال تا به الان به ما داده است را بشماریم، این نعمتها چفدر می شود؟ آیه قرآن داریم که نعمتهای خدا را اصلا نمی شود شمرد: (إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها: اگر نعمت [هاى] خدا را شماره كنيد، آن را نمى توانيد بشماريد-نحل/18)
خدای مهربان به ما یاد داده است که چطور با او رفاقت کنیم، او می فرماید: فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُم: مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم(بقره/152). این همان قاعده ای است که انسان ها در روابط دوستیشان با یکدیگر دارند.
منظور خداوند عزیز از این حرف این نمی باشد که یک انسان از صبح که از خواب برمی خیزد، تسبیحی در دست بگیرد و گوشه ای بنشیند و ذکر بگوید، وقتی به احوال عرفا هم نگاه می کنیم می بینیم که اهل به گوشه ای نشستن نبودند. پس منظور خداوند متعال چیست؟
او می خواهد به ما بفهماند که باید همه کارهای زندگیمان را برای رضای خدا انجام بدهیم. یعنی باید تمام توجهمان به خدا باشد، نگاهمان را حتی یک لحظه هم از خدا برنداریم. آن وقت همهی کارهایمان رنگ خدایی به خودش می گیرد. مثلا نیت غذا خوردنمان این باشد که توان بندگی کردن به دست آوریم، یا اگر فرزندی داریم و می خواهیم او را تربیت کنیم، نباید تربیتش کنیم تا بقیهی افراد بگویند چه فرزند خوبی دارد؛ بلکه باید تربیتش کنیم، طوری که بندهی خوب خدا بشود و بتواند یاری امام زمان علیه السلام را بکند، اگر غیر از این باشد، تمام زمانهایی که برای فرزندمان وقت گذاشتهایم به هدر رفته است. یا وقتی نماز می خوانیم باید همه توجهمان در این چند دقیقه به خدا باشد ، اگر درست دل به خدا بدهیم خدا هم ما را در دریای نعماتش میاندازد، در ابتدا کمی سخت است اما حتما شدنی است.
البته این طور نیست که اگر یکی اهل یاد خدا نباشد، خدا با او کاری ندارد بلکه خداوند از نعمتهایش به تمام بندگان می دهد، ولی اگر بنده، با خدا رفاقت کرد آن وقت رنگ و لعاب نعمتهای خداوند نیز عوض می شود. پس لازم نیست ریاضتهای سخت بکشیم ، همین که دلمان را پر از خدا بکنیم کفایت می کند. و اگر اذکار لفظی می گوییم باید دلمان را متوجه کنیم تا اثر بگذارد.(برداشت آزاد از تفاسیر المیزان، نمونه، نور)
در معانى الاخبار از حسين بزاز روايت كرده كه گفت: امام صادق علیه السلام به من فرمود: آيا مي خواهى تو را از مهمترين وظيفهاى كه خدا بر خلق خود واجب كرده خبر دهم؟ عرضه داشتم: بله، فرمود: اول انصاف دادن به مردم، به اينكه با مردم آن طور رفتار كنى كه دوست مي دارى با تو رفتار كنند و دوم مواسات با برادران دينى و (سوم) ياد خدا در هر موقف (شرایطی)، البته منظورم از ذكر خدا، سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر نيست، هر چند كه اين نيز از مصاديق آنست، ولى منظورم اين است كه در هر جا كه پاى اطاعت خدا به ميان می آيد، به ياد خدا باشى و اطاعتش كنى، و هر جا معصيت خدا پيش آيد، بياد او باشى و آن را ترك كنى. (معانى الاخبار ص 192 حديث3)