آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود ، قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو می روی
چون مادرت زمان جوانی تو می روی
دور از مدینه حضرت جانان چه می کنی؟
یوسف ، جدا ز خیمه کنعان چه می کنی؟
تنها غریب گوشه زندان چه می کنی؟
ابن الرضا به حلقه شیران چه می کنی؟
حتی درندگان به تو تعظیم می کنند
اینجا تو را نیامده تکریم می کنند
دور از مدینه ای سفرت سخت می گذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت می گذشت
با گریه ها به چشم ترت سخت می گذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت می گذشت
بغضی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی می خوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد
تو ضعف می کنی پسرت گریه می کند
مهدی رسیده و به برت گریه می کنند
خاکی شده است موی سرت گریه می کند
این ظرف آب بر جگرت گریه می کند
بر روی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه می خورد روی لبهای تشنه ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکر خدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکر خدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
بی تو وقار خواهر تو مستدام ماند
با احترام آمد و با احترام ماند
پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند
وای از زنی که در وسط ازدحام ماند…
احساس های خواهری اش لطمه خورده بود
حتی غرور روسری اش لطمه خورده بود
(محمد جواد پرچمی)