دارا و سارای دیروز و امروز!!
دارا و سارای دیروز و امروز!!
هنگام جنگ دادیم ، صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران ، مشکین ز اشک سارا
سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد
چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند ، یا که اسیر و در بند
سارای دیگری در مهران شده شهیده
دارا کجاست؟ او در ، اروند آرمیده
دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی به خون دل ، تر
سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
خون گلوی دارا ، آب حیات دین است
روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمین است
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند
دارای آن زمانه ، بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر « لباس جین » شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو دارا ست
سارا خود ، از برای ، جلب نظر بیاراست
دارا و گشواره ، حقا که شرم دارد
در دست هایش امروز ، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره ، تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار!!!
شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر
منبع : كتاب “دفتر سرخ”