ضروری بودن باور دشمن برای جامعه دینی
ضروری بودن باور «دشمن» برای جامعۀ دینی :
بخش دوم از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در حسینیه امام خمینی (ره) در شب تاسوعا :
در بین باور آدمهای بد «باور دشمن» برای جامعۀ دینی یک مقولۀ بسیار ضروری است. اینکه بدانیم دشمنان ما چه موجوداتی هستند! بگذارید در بین همۀ سفارشهایی که به ما رسیده لااقل من این سفارش را از پیامبر گرامی اسلام(ص) برای شما بخوانم. میفرماید: «أَلَا وَ إِنَّ أَعْقَلَ النَّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَأَطَاعَه؛ عاقلترین مردم کسی است که خدای خود را بشناسد و اطاعت کند؛ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصَاهُ؛ دشمن خود را بشناسد و او را معصیت کند»(اعلام الدین/337) این دشمن میتواند از نفس شروع شود تا ابلیس و دشمنانی که تابع ابلیس هستند و اطراف ما هستند. بالاخره انسان دشمن دارد.
کسانی که میخواهند جامعه را به گونهای بار بیاورند و افکار عمومی را به گونهای سوق دهند که مردم احساس نکنند دشمنی کینهتوز، رذل و در نهایت پستی و بیشرفی در اطراف آنها وجود دارد، اینها خائنین به مردم هستند، فکر نکنید که اینها یک آدمهای خاکشیر مزاجِ صلحطلبِ آرام هستند. شخصیتهای تاریخی از این دست سراغ داریم که چه خیانتهای بینظیر و عجیب و غریبی به اسلام کردهاند! هیچوقت نباید جامعه را در خواب خرگوشی فرو برد و طوری رفتار کرد که اینها دشمن ندارند.امروز چه کسی است که رذالتهای دشمنان را نبیند؟ این آمریکا و انگلیس و صهیونیستها از زمان حضرت امام(ره) رذالتشان بیشتر نشده است؟ جنایتشان بیشتر نشده است؟
یک زمانی حضرت امام(ره) میفرمود: بهترین دعا برای شخص رئیس جمهور آمریکا - دولت و این حرفها را هم، کنار گذاشته بود- این است که دعا کنیم او بمیرد، مرگ بر او باشد! بدین مضامین. بعد میفرمود: برای اینکه او هر چه زودتر بمیرد بلای خود را کم خواهد کرد. (و من عقیدهام است بهترین دعا از براى امثال رئیس جمهورى امریکا و نوکرهاى او مثل صدام این است که خدا مرگشان بدهد، این دعا براى آنهاست. اگر مىخواهید نفرین کنید بگویید خدا حفظشان کند؛ براى اینکه هر روزى که بر امثال اینها مىگذرد، جهنمشان بدتر مىشود؛ صحیفۀ امام/21/47)
همهچیز که نباید صدا و سیمایی و خیلی دیپلماسی باشد -و طوری باشد که- انگار هیچکس به هیچکس نیست! برخی از همین اتوکشیدههای کت شلوار به تن و با الفاظ صحیح صحبت کن و آدمهای به ظاهر صالح، خبیثترین جنایتهایی که در تاریخ بشریت سابقه ندارد، الان دارند انجام میدهند، آدم در صفحۀ تلویزیون در اخبار میبیند باید آنها را لعن کند و الّا ممکن است نام خودش در تاریخ جزء ملعونین ثبت شود.
در روایت هست که در یک شهری میخواست بلا بیاید. دو فرشته آمدند و دیدند یک عابدی در این شهر هست که چه عبادتی میکند! -لابد عبادتش طوری بود که فرشتهها دیده بودند خوب است، نه اینکه مثل ما ظاهربین باشند- بعد گفتند: خدایا! با وجود این عابد زاهد که اینجور عبادت خوشگل دارد، آیا ما بر این شهر بلا نازل کنیم؟! در روایت هست که خداوند متعال فرمود: بله این مرد در تمام طول عمرش حتی یکبار هم چهرهاش بهخاطر غضب در راه من برافروخته نشده است، اینقدر ماست و بیعرضه و بیرگ و بیغیرت است! بهخاطر خدا تا حالا غضب نکرده و چهرهاش برافروخته نشده است. بلا آمد و شهر و عابد و سجاده و همهچیز در هم نابود شد. (عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مَلَکَیْنِ إِلَى أَهْلِ مَدِینَةٍ لِیَقْلِبَاهَا عَلَى أَهْلِهَا فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَى الْمَدِینَةِ وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَ یَتَضَرَّعُ فَقَالَ أَحَدُ الْمَلَکَیْنِ لِصَاحِبِهِ أَ مَا تَرَى هَذَا الدَّاعِیَ فَقَالَ قَدْ رَأَیْتُهُ وَ لَکِنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَ بِهِ رَبِّی فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّى أُرَاجِعَ رَبِّی فَعَادَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَى الْمَدِینَةِ فَوَجَدْتُ عَبْدَکَ فُلَاناً یَدْعُوکَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ فَقَالَ امْضِ بِمَا أَمَرْتُکَ بِهِ فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لِی قَطُّ؛ کافی/5/58)
دشمن را باید دید، باید شناخت و باید دشمن از این شناسایی شما حساب ببرد! بله اباالفضل العبّاس(ع) هم اهل منطق بود لذا در آن لحظات آخر، تا اجازۀ میدان گرفت- بنابر نقلی- برگشت به امام حسین(ع) عرض کرد: حالا که اجازۀ میدان دادید، اجازه بدهید من با دشمن صحبت کنم، آقا فرمود: صحبت کن. و ایشان هم رفت مردم را به خیر و صلاح دعوت کرد. ولی اباالفضل العبّاس(ع) کسی بود که دشمن نمیتوانست به او طمع کند، از او وحشت میکرد.
مؤمنی که دشمن از او وحشت نکند یا ساده است یا بیمار. اگر بخواهم نمونۀ آدم ساده در تاریخ مثال بزنم، ابوموسی اشعری را مثال میزنم. سادگیاش را هم از یکی از اشارات امیرالمؤمنین علی(ع) به ایشان گرفتهام و الّا جلوتر میرفتم و میگفتم او بیمار است و البته بعضی از بیماریها را هم داشت. اما حالا دیگر علیالظاهر میگوییم ساده بود. این حسن ظن است که آدمها به کسانی که شل و ول هستند بگویند «ساده» و این را در ادبیات سیاسی حضرت امام(ره) میبینید. یکی دو تا از کلمات حضرت امام(ره) را در اینباره آوردهام که با هم مرور کنیم.
امیرالمؤمنین(ع) به ابوموسی اشعری فرمود: به چیزی که نمیفهمی و نمیشناسی دخالت نکن. مواظب باش! تو در جایگاه رفتهای که همۀ آدمهای شرّ دارند به سمت تو میآیند. مواظب باش از مسیر خودت کج نشوی!(فَدَعْ مَا لَا تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السَّوْءِ؛ نهجالبلاغه/نامه 78) و شما ببینید ابوموسی اشعری چه بلایی بر سر جامعه آورد.
میدانید ابوموسی اشعری چگونه وجاهت پیدا کرده بود؟ چگونه وجاهت پیدا کرده بود که به واسطۀ آن وجاهت، در جریان حکمیت به امیرالمؤمنین(ع) تحمیل شد؟ من از جوانها خواهش میکنم ماجرای صفین را مطالعه کنند. ماجرای صفین و مقدمات و ملحقاتش واقعاً غوغاست! در کتاب «فروغ ولایت» دربارۀ زندگی امیرالمؤمنین علی(ع) حضرت آیتالله سبحانی -خدا حفظشان کند- نیز مفصل نوشتهاند، این بخشش را هم بروید مطالعه کنید. آدم اگر میخواهد یک شخصیت ساده در تاریخ نگاه کند، همین ابوموسی اشعری را ببیند.
ما اصلاً نیازی نیست این حرفها را در فضای سیاسی جامعه بیاوریم. اینها یک جورهایی کار را به بداخلاقی میکشد. فقط اگر همه ابوموسی اشعری را بشناسند، هر آدمی که یک ذره تمایلات «ابوموسیاشعریمنشانه» دارد خودش خودش را حذف میکند. مگر زمان امام زمان(عج) دنیا چگونه اداره میشود؟ اینقدر حق آشکار است که اگر کسی باطل باشد، خودش میرود. چون میگوید الان ما اگر حرف بزنیم میفهمند و لو میرویم! تو را بهخدا ولمان کن! یعنی دچار خودسانسوری خواهد شد. گفت «چوب را بلند کنی، گربه دزده فرار میکند»
انشاءالله ما «ابوموسیاشعریمَسلَک» در جامعۀمان نداشته باشیم و نباید داشته باشیم ولی این معرفتها را خدا برای ما گذاشته است. آدم سادهای که عمروعاص اینقدر راحت او را فریبش دارد.
و آدم بیماری که میل به دشمن دارد، شخصیتی است به نام اشعث. چقدر این انسان پلید برای ابلیس پربرکت بود! خودش-آخر سر- در قتل امیرالمؤمنین(ع) دست داشت و دخترش در قتل امام حسن مجتبی(ع) دست داشت و پسرش در قتل اباعبدالله الحسین(ع) دست داشت. (امام صادق(ع): إِنَّ الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ شَرِکَ فِی دَمِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ ابْنَتُهُ جَعْدَةُ سَمَّتِ الْحَسَنَ ع وَ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ شَرِکَ فِی دَمِ الْحُسَیْنِ ع؛ کافی/8/167)
حالا بگذارید یک کمی از اشعث بگویم؛ بد نیست. این اشعث از فرماندهان سپاه امیرالمؤمنین علی(ع) بود. اشعث یک خاصیتی داشت؛ تا امیرالمؤمنین علی(ع) میآمد کار معاویه را تمام کند او میآمد و کنترل میکرد. اصلاً بعضیها میگویند، شاید جاسوس بوده است. میآمد با یک حرفهایی کار را خراب میکرد. خدا شاهد است اینقدر حرفهای قشنگقشنگی میزد که آدم تعجب میکند! یعنی ما طلبهها باید سخنرانی کردن را از او یاد بگیریم! مثلاً اینطوری میگفت: «ای خدا! تو شاهد هستی من صلاح این مردم را میخواهم! من در شُرُف مرگ هستم و من دیگر دنبال زندگی و این حرفها نیستم، من از جهاد نمیترسم ای خدا! تو شاهد هستی!(أما و اللَّه، ما أقولُ هذه المَقالَةَ جَزَعاً مِنَ الحَرب وَ لکنِّی رَجُل مُسِنٌّ أخافُ علَى النِّساء و الذّراری غَداً إذا فَنینا اللَّهمَّ إنَّک تَعْلَمُ أنِّی قَدْ نَظَرْتُ لِقَوْمِی و لأَهْلِ دِینی؛ وقعة الصفین/480 و شرح ابنابیالحدید/2/214)
بعد - این آقای اشعث- میآمد و یکجوری پیچ موتور ماشین مقاومت امیرالمؤمنین(ع) را شل میکرد. یعنی یک کمی شل میکرد، بعد میداد به دست دیگران. آنوقت ببینید امیرالمؤمنین علی(ع) چه مشکلی داشت! یک عده خوارج هم بودند دیگر - یعنی تولید شدند- از این طرف امیرالمؤمنین علی(ع) میرفت خوارج را کنترل کند و مهار کند، اشعث آتش میآورد، آتشبیار معرکه میشد و این خوارج را دوباره شلوغش میکرد. حضرت میرفت یکجوری اینها را آرام میکرد رام میکرد دوباره اشعث میرفت شلوغ میکرد. قصههایش مفصل است، اگر بخواهم بگویم.
از آنطرف خوارج چطور؟ حالا آنها آدمهای نفهمی بودند که یک انتظارات بیجایی از امیرالمؤمنین علی(ع) داشتند. ولی یکی از حرفهایشان-به علی(ع)- این بود این اشعث در دستگاه شما چکار میکند؟( نامۀ رئیس خوارج به امیرالمؤمنین(ع): فَلَمَّا حَمِیَتِ الْحَرْبُ وَ ذَهَبَ الصَّالِحُونَ؛ عَمَّارُ بْنَ یَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَیْثَمِ بْنِ التَّیَّهَانِ وَ أَشْبَاهِهِمْ، اشْتَمَلَ عَلَیْکَ مَنْ لَا فِقْهَ لَهُ فِی الدِّینِ وَ لَا رَغْبَةً فِی الْجِهَادِ، مَثَلُ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ وَ أَصْحَابُهُ وَ استَنزَلوکَ حَتَّى رَکَنْتُ إِلَى الدُّنْیَا، حِینَ رُفِعَتْ لَکَ الْمَصَاحِفِ مَکِیدَةُ)(انسابالاشراف/2/370؛ موسعةالتاریخالاسلامی/5/240)
خب آقا امیرالمؤمنین(ع) هم -به خاطر برخی - مصلحتها، با این اشعث چکار باید میکرد؟ اگر بگوییم خوارج غلط میگویند؟ نه! چون واقعاً اشعث نامرد است. اگر بگوییم علی(ع) اشعث را بیرون بیاندازد؟ خیلی از مصالح وجود داشت. بالاخره اشعث کاری کرد که امیرالمؤمنین علی(ع) نتوانست فرجام صفین را خوب تمام کند و به پایان برساند. این اشعث یک بساطی داشت!
چه کسانی رذالت دشمن را باور نمیکنند؟ اشعثمآبها، اشعریمآبها، اینها را ما باید از روح خودمان جدا کنیم و بیرون بیاندازیم. ما باید آدمهای دشمنباوری باشیم. الان شما جنایتهای تکفیریها، عوامل دستنشاندۀ آنها که دارند از برخی مسلمانهای فریب خورده سوء استفاده میکنند و این کارها را در منطقه انجام میدهند، وقتی نگاه میکنید اصلاً نباید تعجب کنید. این مسأله برای ما خیلی عادی است، چون این دشمنان خبیثی که ما داریم؛ مثل آمریکا و انگلیسِ بیحیثیت اصلاً کارشان همین است. اینها تا همه را قتل عام نکنند، دست برنمیدارند. اصلاً باید از آنها پرهیز کرد. اینکه چگونه باید با آنها برخورد کرد، بماند.
من یکی دو تا کلمه از کلمات حضرت امام(ره) را برای شما قرائت بکنم و یکی دو تا از کلمات آقای بهجت(ره) را هم بخوانم. ما عارف معنوی فقیه آرام میخواهیم، نمونۀ واقعاً تاریخی و بینظیر آقای بهجت(ره) است. یک کمی با دیدگاههای سیاسی آقای بهجت(ره) آشنا بشوید و ببینید یک نفر که بصیرت داشته باشد، چقدر دقیق نگاه میکند! خط را به آدم میدهد. جامعهای که خط و خطوطش اینجوری تنظیم شده باشد، هیچ باند و گروه سیاسی که چه عرض بکنم، هیچ جریان باعظمت سیاسی هم نمیتواند چنین جامعهای را فریب دهد. چون دیگر کفر به آخرش رسیده و ظلم به جایی رسیده که دیگر همهچیز بر ملاست.
آقای بهجت(ره) در یکی از سخنانشان میفرماید: «دشمنان خارجی به هیچ حدی از نوکری قانع نیستند، بلکه نوکریِ مطلق میخواهند»(زمزم عرفان؛ ص291) یعنی اگر شما بروید و بخواهید با او کنار بیایید، او تا وقتی تو را به نوکری مطلق وادار نکند، قانع نمیشود. الان هم که حرفهای احقمانۀ این دشمنان مسخرۀ ما را دیدهاید؛ -مثلاً اینکه میگویند:- «ما هنوز اعتماد نکردهایم»، ما اگر نوکر مطلق آنها هم بشویم آنها باز هم به ما اعتماد نخواهند کرد. بر فرض محال اگر کسانی بخواهند موجبات نوکری مطلق آنها را فراهم بیاورند، آنها اول همان کسانی که موجبات این نوکری را فراهم کردهاند، را سر به نیست میکنند. اتفاقاً آیات قرآن هم در این باره هست که میفرماید، با اینها دوستی نکنید. اینها اگر بر شما مسلط شوند میآیند اول خود شما را که با آن دشمنان، دوستی میکنید را نابود میکنند.(إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُواْ لَکُمْ أَعْدَاءً وَ یَبْسُطُواْ إِلَیْکُمْ أَیْدِیهَُمْ وَ أَلْسِنَتهَُم بِالسُّوءِ؛ ممتحنه/2).